آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۲۴۷ روز پیش
ساعت کارم که تمام شد از مانتو سرا بیرون آمدم و روانه خاله سپیده شدم. هوا داشت رو به تاریکی میرفت و خسته بودم اما حوصله ماشین گرفتن هم نداشتم. دلم میخواست قدم بزنم و به حرفهای نوید فکر کنم. ماشینی کنار پایم توقف کرد و صدایی آشنا شنیدم:
ـ هد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00رمان عالی تشکر از نویسنده